دلتنگی ...


تــــــــــــرنم یک تــــــــــــــرانه

 پاره ای هنگامها با دیدنت دیده ام پر می شود از اشك شور 

وزدوچشم غم نوازم می چكد قطره ای شفاف وروشن چون بلور
 
آسمان با وسعت بی انتها پیش احساست هراسان می شود
آفتاب از دیدن سیمای تو پشت ابر تیره پنهان می شود 
 
می رسی از راه و با آغوش خویش بر دلم دست نوازش می كشی 
یك قلم از جنس رویا می خری با عطوفت طرح سازش می كشی 
 
لحظه ها گم می شود . غم می رود زخم قلبم را مداوا می كنی 
با نگاه مهربانی بی درنگ در شبم كوبنده غوغا می كنی 
 
می توانی از تمام مادران با وفا تر باشی و دلداده تر 
می توانی همسری یكتا شوی وز حریر برگ گلها ساده تر 
 
بوی گیسویت معطر می كند شانه های خسته از شلاق را
یك نفس با یاد تو بهتر مرا تا به رویا دیده باشم باغ را
 
عالمی دارد تمنای لبت بوسه ات غم را گریزان می كند
این نگاه خسته و افسرده را همچو دشتی غرق باران می كند
 
می شكوفد بر لبان بسته ام خنده از ژرفای ماتمهای دل
ای سراپا همدلی آخر رها تا به كی از خوبیت باشد خجل؟
 


دریافت کد نوشته به دنبال موس

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ یک شنبه 15 بهمن 1391 | 14:13 | سارا جون |

Sara